آن روزها جانشین شهید بابایی در قرارگاه رعد بود.
در بحبوحه عملیات خیبر بود که عراق با بمب های شیمیایی، به سایت موشکی جزیره مجنون حمله کرد.
وقتی خبردار شد، خودش را از ستاد فرماندهی به محل بمب باران رساند؛ هنگام گشت زنی با تعدادی از بچه های جهاد سازندگی زنجان، که در حال ایجاد خاکریز در اطراف سایت بودند، برخورد کرد.
پیرمردی پشت لودر مشغول کار بود. برای یکدیگر دست تکان دادند. ناگهان توپخانه شیمیایی رژیم بعث حملات خود را از سرگرفت، پیرمرد اما ماسک نداشت...
منصور درنگ نکرد؛ از خودرو پیاده شد و ماسک خود را به پیرمرد داد.
وقتی به داخل خودرو برگشت، ماسک راننده را که می خواست به او بدهد را قبول نکرد و گفت: سریع برو، ولی عجله نکن. هرچه خدا بخواهد همان میشود.
بعد از رسیدن به قرارگاه حالش به هم خورد و در بهداری بستری شد. ساعتی بعد حال عمومیاش بهتر و سرپا شد اما در همان روز دچار عارضه شیمیایی شد، گرچه این موضوع را هرگز به خانواده اش نگفته بود؛
همسر شهید منصور ستاری می گوید: بعد از شهادت تیمسار بود که فهمیدم ایشان سالها پیش شیمیایی هم شده بودند.