در این قسمت از «حکایت و فرهنگ» داستان پیرمرد دم مرگی را داریم که همه حلالش کردند، غیر از شترش!
این حکایت اشارهای مستقیم به فرهنگ شایسته سالاری و فرهنگ عدالت اجتماعی دارد.
حکایت را با هم میخوانیم:
میگویند پیرمردی در واپسین لحظات عمرش، از همه خواست که او را ببخشند.
همه گفتند: «حلالت!»
اما شترش گفت: «من نمیبخشم!»
پرسیدند: «تو دیگر چرا؟»
شتر گفت: «در یکی از سفرها، من را پشت سر خر بستی. نه برای بار، نه برای زحمت... بلکه برای اینکه خوارم کنی. من شتر بودم، اما تو من را از خر هم کمتر دیدی.»
آیا موافق هستید که این حکایت نماد انسانهای شایستهایست که در جامعه نادیده گرفته میشوند؛
- تحقیرشان میکنیم، مسئولیت نمیدهیم، و حتی پشت افراد نالایق قرارشان میدهیم.
- نه بهخاطر توانشان، بلکه بهخاطر بیانصافی، ترس، یا حسادت.
نکته پندآموز:
هیچ جامعهای با تحقیر شایستهها، رشد نمیکند.
تخریب جایگاه انسانهای کارآمد، یعنی تضعیف آینده یک ملت.