یادداشت تحلیلی | مهدی معصومی
این روزها رسانه، فراگیرتر و متنوعتر از هر زمانی، در حال توسعه است.
امروزه دیگر عنوان «رسانه فراگیر» در انحصار شبکههای رادیویی و تلویزیونی نیست، و چه بسا رادیو و تلویزیون را نیز، همچون رسانههای مکتوب، رفته رفته باید در زمره رسانههای سنتی دستهبندی کرد.
در دنیای امروز با فضای مجازی و شبکههای اجتماعی، که هر روز با امکانات و قابلیتهایی جدیدتر از روز قبل رونمایی میشوند، نه تنها ماهیت خود رسانه دستخوش تغییر شده که دایره مخاطبان و حتی مدیران و گردانندگان رسانه نیز به گونهای متحولانه در حال افزایش است.
سرعت تحول در ماهیت رسانه و شعاع نفوذپذیری آن به حدی است که سیاستگذاران و مجریان رسمی امر را (با فاصله) جا گذاشته و به شیوهای مهارناپذیر در حال گسترش قلمرو در میان دریایی از سلایق، اقشار و حتی ردههای سنی است.
در رویارویی با چنین معرکهای، متولیان امر اگر که ندانند از فضای رسانهای چه میخواهند و تلاشی برای شکل دادن گفتمان خود نکنند، ناگهان درخواهند یافت که خرده جریانات ، بعضاً گروهی از افراد یا یک فرد و در کمال تعجب حتی شاید یک عکس یا بریدهای از یک ویدئو !! سوار بر امواج شده و با تأثیرگذاری بر فکر و ذهن اقشار مختلف، جریانهایی به نفع خود ایجاد میکنند.
حالا اگر قرار باشد فرد یا دستگاهی در قبال مسئولیتِ سازمانیای که به عهده دارد، و یا فعالان و کنشگران دغدغهمند از روی مسئولیتپذیری اجتماعیای که احساس میکنند به وظیفه خود برای ساماندهی حداقل بخشی از این آشفته بازار عمل کنند، ابتدا باید بدانند که این بار را به هر جهتی نمیتوان برد؛ یعنی صِرف حضور در این فضا و تزاید در تولید و انتشار مطالب بدون داشتن هر گونه هدفی که بتواند به نوعی زمینهساز ارتقاء در اندیشه و تغییر مثبت در نگرش مخاطبین باشد، راه به جایی نخواهد برد. یعنی همه چیز برای هیچ!!!
اما اگر بخواهیم اینگونه نباشد؛ توجه به این نکته بسیار مهم است که رسانه صرفا یک ابزار و هدف ارتقاء فرهنگ و اعتلای سبک زندگیهاست؛ بنابراین میزان دیگر تعدد حضور در فضای رسانهای یا شمار برنامهها و تولیدات رسانهای نخواهد بود، بلکه رهآورد و کارکِردی است که هرگونه فعالیت رسانهای با خود به همراه خواهد داشت.
اتخاذ چنین رویکردی موجب خواهد شد تا سیاستگذاران فرهنگی و مدیران رسانهای به این مهم متعهد گردند که مخاطب را به حال خود رها نکنند و در هر مرحلهای برای وی برنامه داشته باشند؛ حتی پیش از آن که مخاطب با رسانه آنها آشنا شده و ارتباط برقرار کرده باشد!
بدین ترتیب اثرگذاری رسانه در چارچوب فرایندی ترسیم میشود که شناخت و دسته بندی مخاطبین بر اساس مولفهها و ظرفیتهای مختلف از یکسو و احصاء نیازهای جامعه بر اساس اقتضائات روز از سوی دیگر، پیش نیاز هرگونه برنامهریزی برای فرهنگ سازی خواهد بود، تا جایی که اگر شرایط ایجاب کند و احساس نیاز باشد، قبل از فرهنگسازی ابتدا نسبت به ذائقهسازی برای مخاطب اقدام گردد.
گرچه مبحث ذائقهسازی در تولیدات رسانهای خود مقولهای مبسوط و خارج از حوصله این مقال است، اما در شرایطی که متولیان رسانهای کشور به ندرت حتی به فکر فرهنگ سازی هستند، چه برسد به اینکه حوصله ذائقهسازی برای مخاطب را داشته باشند، و بیشتر درگیر رقابت در کثرت انتشار و یا بازنشر محتوای بعضاً تکراری هستند! آنچه که به نظر نگارنده جالب و مغتنم آمد، اشاره یک مدیر فرهنگی به این حلقه مفقوده بود.
محمد صائبی مدیرکل روابط عمومی و امور بینالملل استانداری تهران در خلال اظهاراتش در جلسه کارگروه رسانه و فضای مجازی، بهرهگیری از ظرفیتهای فضای مجازی با استفاده از سکوهای مختلف مجازی را مورد اشاره قرار داد و اقبال عمومی و ظرفیت شناسی مخاطب و ذائقه سازی در تولیدات رسانهایی را مورد تاکید قرار داد.
(»توضیح: کارگروه رسانه و فضای مجازی یکی از کارگروههای نهگانهای است که اخیرا در اداره کل روابط عمومی و امور بینالملل استانداری تهران تشکیل شده است.)
این اظهارات صائبی نشان از همان رویکردی دارد که میتواند موجب اثربخشتر شدن رسانه در ایجاد تحرک متعالی در فضای فرهنگی شود؛ رویکردی که گرچه فعلا در فضای کم اثر اما پر هیاهوی فرهنگ کشور، صدایی ضعیف دارد و شاید با چالشهایی در انتخاب روشها و نواقصی در اجرا نیز همراه باشد، اما بایستی به آن پرداخت تا ضمن تکامل، رفته رفته از انزوا خارج و به گفتمان غالب در لایههای مختلف هرم تصمیمسازی، تصمیمگیری و اجرای فرهنگ و رسانه کشور بدل گردد.